درخواستی

من با خودم کمی فکر کردم و رو بهش گفتم : خب ببین لباس رو همون جوری که میخوای درست کن خب ؟
یوشی : اما نامجون شی
نذاشتم بیشتر ادامه بده و گفتم : اگه نامجون شی چیزی گفت یا پرسید ازت بگو با ات شی در جریانن اوکی ؟
یوشی سری تکون داد


بازگشت به حال :
و خب الان لباس هارو بهمون دادن و نامجون به شدت اعصبانی شده بود و الان اعضا رفته بودن آرومش کنن ولی منو نذاشتن بیام
اه خب نمیزارن توضیح بدم حداقل براشون
واااااییی یک ساعت دیگه کنسرت شروع میشه
وااایی نمیتونم این طوری وایسم و هیچ کار نکنم باید برم تو
در رو باز کردم رفتم تو
من : بچه ها میشه برین بیرون خودم باهاش صحبت میکنم
جین : خیر نمیشه شما خودت تقصیر کاری بعدا الان خیلی اعصبانیه
نذاشتم بقیه حرفش رو بزنه
من : لطفا
جیهوپ : بچه ها بیاین بیرون
اونا رفتن بیرون و جلو پاهاش که روی صندلی نشسته بود ، نشستم
من به آرومی صداش زدم
نامجون : هوم
من : منو نگاه کن ........ نامجون .......... ددی ؟
نامجون نگاه شو بهم داد و سوالی نگاه کرد
من با شرمندگی گفتم : ببخشید....... معذرت میخوام........ غلط کردم.......... بزار من این لباسو بپوشم امشب برا کنسرت بعد قول میدم بزارم هر تنبیهی میخواستی منو بکن
تامجون با نگاه شیطون و لحن شیطون گفت : هر تنبیهی ؟
فهمیدم منظورش چیه
از ترس آب دهنمو صدا دار قورت دادم و گفتم : او...اون نه
نامجون سرشو آورد دم گوشمو آروم و شکشی گفت : دیگه دیره بیبی تو قول دادی

از دید راوی:
خب اونها کنسرت رو اجرا کردند ولی بعدش ات شب سختی رو تا صبح با نامجون سپری کرد

پایان

خب بچه ها میدونم آخرش بعد شد ولی خب به بزرگی خودتون ببخشین
دیدگاه ها (۰)

حققبچه ها ببخشید این چند روز فعالیت نکردم سرم واقعا شلوغ بود

درخواستی نمیدونستم باید چیکار کنم واقعا سر در گم بودم الان ب...

ویو نامجون اون ات بود نامجون: اتت ویو ات گی توی شانسم یعنی چ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 24ویو ات*ات. بغل کی افتادم من..؟ *زیر ...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط